ترور قاسم سلیمانی – به کدامین سو؟
چندماه سریال کشمکش بین جمهوری اسلامی و دولت آمریکا بالاخره به پیچ نهایی خود نزدیک شده است. مسابقۀ طرفین برای تسریع مذاکره با شروط مطلوب در چندماه اخیر، بالا و پایینهای زیادی از سر گذراند: از حمله ج.ا به نفتکشهای ژاپنی و نروژی تا ساقط کردن پهپاد آمریکایی، از انفجار تأسیسات نفتی آرامکوی سعودی تا راکتپراکنیهای گاه به گاه به مقرهای آمریکایی در عراق، از تبادل زندانیان سیاسی تا توئیتهای دوستانه ترامپ و ظریف.
حالا امروز پس از چندین ماه تعارف تسلیحاتی، این مسابقه شکلی جدیتر به خود گرفت.
برای جمهوری اسلامی ترور سلیمانی فقط به معنی از دست دادن یکی از مهمترین مغزهای استراتژیک و فرماندهان نظامیاش نبود. سلیمانی در عین حال یکی از نمادهای ایدئولوژی توسعهطلبی نظامی رژیم بود که در سالهای گذشته به ضرب چاپلوسی سلبریتیها و تبلیغات پرهزینه، نقش یک رهبر سیاسی هم یافته بود. گذشته از اینها، ترور یکجای سلیمانی و فرماندهان حشدالشعبی، به زعم برخی امنیتیکارانِ خودِ رژیم هم یک «فاجعۀ اطلاعاتی» بوده؛ چون نشان داد که رژیم چه در عراق که حیاط خلوت خود میپنداشت و چه در سطح فرماندهان ارشدش که از هزاران صافی میگذرند، تا چه حد شکننده و آسیبپذیر بوده است. در حقیقت موقعیت ژئوپولتیک ج.ا پس از این حمله، برای چانهزنی و امتیازگیری بشدت تضعیف شدهاست.
تأثیر ترور سلیمانی بر روند مذاکرات چطور خواهد بود؟
چندماه پیش نوشتیم که به دلایل زیادی نه جمهوری اسلامی و نه آمریکا مایل به جنگ نظامی رودررو بایکدیگر نیستند. نه فقط گیر کردن آمریکا در باتلاق عراق و افغانستان و سوریه مانعی بر سر راه انداختن جنگی جدید در منطقه است، بلکه مهمتر از آن کارتهای بازدارندهای در دست جمهوری اسلامی است که مانع از چنین جنگی میشود (از برنامۀ موشکی تا نیروهای نیابتی در منطقه و مهارتش در پیشبرد جنگهای نامتقارن).
بااینحال از لحظهای که خبر ترور سلیمانی آمد، دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی ج.ا با تمام خبرنگارها و «کارشناسان» و لابیگرانش به راه افتادند تا این پیام را به خارج از کشور مخابره کنند که این عمل میتواند آتش جنگ نظامی ایران و آمریکا را برافروزد. درحالی که باید میان «پیام تبلیغاتی» حکومت و «تحلیل واقعی» از واکنش و سیاستهایش تمایز گذاشت. جمهوری اسلامی امروز در تمامی سطوح و حوزهها (منطقهای، بینالمللی و داخلی) بارها ضعیفتر از چندماه قبلش شده و معنای این حرف آنست که اگر در تابستان توان و میلی به جنگ مستقیم نظامی نداشت، امروز که زمین زیر پایش در نه تنها تمام منطقه که در داخل کشور هم به لرزه درآمده دوچندان چنین تمایلی ندارد.
به دلایل متعددی میتوان پیشبینی کرد که اتفاقاً ترور سلیمانی مقدمات مذاکرات را عملاً به دور بعدی و جدیتر خود رسانده باشد. چراکه این ترور عملاً شانس پاسخ هموزن را از سوی جمهوری اسلامی گرفته است. بنابراین پیشبینی میشود هفتههای آتی شاهد یک دوره تنش منطقهای باشیم که خصوصاً عربستان و اسرائیل محل حملات جمهوری اسلامی قرار گیرند. منتها تلفاتگیری و اقدامات انتقامجویانه درحدی خواهد بود که صرفاً پاسخی «آبرومندانه» به تحقیر ناشی از این ترور داده شود تا پایههای حکومت-خصوصاً در بخش نظامی- راضی نگه داشته شوند و نه آنکه ریسک رویارویی نظامی با آمریکا به جان خریده شود.
در حقیقت در این دوره که بین چند هفته تا چند ماه میگذرد، یا شاهد تسریع مذاکرات دیپلماتیک خواهیم بود یا در بدبینانهترین حالت، تداوم استراتژیِ انتظار جمهوری اسلامی– یعنی حفظ وضعیتِ «نه صلح، نه جنگ» تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا.
تأثیر ترور سلیمانی و تبعاتش بر مبارزۀ کارگران و تودههای زحمتکش علیه سرمایهداری جمهوری اسلامی چه خواهد بود؟
بارها تأکید کردیم و هنوز هم میکنیم که نظر به توازن قوای کنونی، کشمکشهای نظامی آمریکا و جمهوری اسلامی تا اطلاع ثانوی صرفاً حالت کنترلشده و نیابتی به قصد تعیین شروط مذاکره پیدا خواهد کرد و نه رویارویی نظامی مستقیم. بااینحال باید پذیرفت که در صحنۀ سیاست مدام وزن نیروها و جبههها تغییر میکند و هرچیز امکانپذیر است. آنچه تا دیروز برما روشن بود امروز دیگر بر کسی پنهان نمانده: جمهوری اسلامی در کشتار آبانماه نشان داد که فقط با سلاح سخت و گلولۀ عریان علیه هر خیزشی میایستد. پس فقط قدرت سلاح است که میتواند توازن قوا را علیهش تغییر دهد. در حقیقت تعجیل ج.ا در استقبال از کشتار مسلحانه، شانس پاگیری اعتصابات عمومی را کمتر و احتمال حرکت تودههای عصیانزده از فقر و سرکوب را به سمت مسلح شدن بیشتر کرده است. در چشمانداز بلندمدتتر –با لحاظ تمام فاکتورها- سه سناریوی محتملتر جلوی روی ماست:
۱) در فاز خیزش تودهای بعدی، مسلح شدن غیرسازمانیافته و خودجوش تودهها اگر تداوم یابد میتواند بالقوه به یک «جنگ داخلی» بیانجامد– در این وضع دور از انتظار نیست که آمریکا از این فرصت برای زورآزمایی بهره ببرد تا نهایتاً در موقعیت ضعف طرف مقابل، توافق خود را با ج.ا نهایی کند. در این سناریو خونهای بر زمین ریخته شده وجهالمصالحۀ توافق این دو حکومت قرار خواهد گرفت.
۲) چشمانداز بعیدتر این سناریو آنست که اگر در خلال جنگ داخلی توازن قوا شدیداً به ضرر حکومت چرخش کند، آمریکا با کمک جناح ریزشی حکومت (اصلاحطلبان) نسخۀ تعدیل شدهای از ج.ا را به قدرت برساند.
در هر دو سناریوی بالا اگر مهمترین بخشهای جنبش کارگری، هستههای مسلح خود را نساخته باشند و آمادۀ این سناریوی جنگ داخلی نباشند، شانس هرگونه دخالت مستقل از دو جبهۀ ارتجاعی این جنگ برای ما نزدیک به صفر خواهد رسید. به همین خاطر هم دورۀ کنونی را باید بیبروبرگرد دورۀ ضروری تدارک نظامی برای هر نیروی مترقی و انقلابی دانست.
۳)توافق ایران و آمریکا تا پیش از پا گرفتن قیام تودهای
در این موقعیت هم باید از همین الان دانست که توافق برجام ۲ صرفاً مربوط به جزئیات تقسیم کار منطقهای و بینالمللی ج.ا میشود و دخلی به استبداد داخلی آن ندارد؛ برعکس کافیست این دو بر سر تقسیم غنایم به توافق برسند تا ببینیم که چطور وسیعترین کشتار خیابانی مردم حتی میتواند با مشارکت مستقیم آمریکا صورت گیرد. در این سناریو هم مبارزه طبقاتی برای ما توقفی نمیپذیرد و فقط با توجه به شرایط و توازن قوای جدید ممکنست تنوع تاکتیکی به خود پذیرد.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۱۳ دی ۹۸