در ابتدای سال ۹۹ و در مرز ورود به سدۀ جدید و آن هم در ایامی که ویروسی میکروسکوپی یک تنه دنیای سرمایهداری را به نقطۀ فلجشدگی رسانده و تضادهایش را برملا کرده، تنها حرف نو و ضروری که ارزش پرداختن دارد آنست که چرا این نظام عفونتبار هنوز پابرجاست؟ چرا هنوز با انقلاب فاصله داریم و وظایف ما تا آن زمان چیست؟
ده سال پیش در میانۀ بحران اقتصادی قبلی سرمایهداری جنبشهای عظیمی زاییده شدند، از «اشغال والاستریت» تا «بهار عربی»؛ جنبشهایی که نوید تغییر میدادند اما در اندک مدتی با سر به زمین خوردند. حالا در وسط یکی دیگر از بحرانهای سرمایهداری که جنبشهای جدیدی (از شیلی و آرژانتین و فرانسه تا عراق و لبنان و ایران) از قِبَلش سربرآوردهاند، باید پرسید چه تضمینی است که این جنبشها هم به تکرار تلخ همان تجارب پیشین ختم نشوند؟ پاسخ سرراست آنست که هیچ تضمینی نیست؛ منتها یک تشکیلات انقلابی قوی، ضمانت و شرط لازم آن است.
چنین تشکیلاتی نقش حافظۀ تاریخی جنبش را بازی میکند؛ با برنامه و اصول انقلابی، در جزر و مد خیزشها و چهرههای جذاب طبقات حاکم و شعارها و اتاقهای فکرشان زیگزاگ نمیزند. شکستها و موفقیتها را فرموله و ثبت میکند و بازوهایی دارد برای جهتدهی به مهمترین لایههای موتور محرک تغییر در جامعه یعنی طبقۀ کارگر و متحدانش از میان سایر گروههای تحت ستم. این تشکیلاتی اسم دارد: حزب پیشتاز انقلابی کارگران.
سلول اولیۀ کمیته، با باور به چنین چشماندازی بود که متولد شد. هدف، تکثیر بلندمدتِ این سلول برای تبدیل به پیکری تنومند بود. مسیری که نه راه یک شبه و یک ساله است، بلکه صبر زیاد و انسجام برنامهای و تداوم عملی و البته بهروزرسانی تاکتیکهای مبارزاتی را میطلبد.
اعلام موجودیت کمیته، به دور ۳ محور مشخص صورت گرفت: ۱- مشخصاً از داخل کشور فعالیت میکند؛ ۲- برنامه، تاکتیکها و خطوطش حول یک «برنامۀ عمل» انتقالی و ضدسرمایهداری است؛ ۳- بهدلیل چشمانداز انقلابی و عدم تعارف با حاکمیت، لاجرم مخفی و غیرقانونی است.
دو سال، زمانی کافی برای ارائۀ یک ارزیابی منصفانه و انتقادی از راهی است که پیمودیم.
چقدر در این مسیر موفق بودیم؟ چقدر اشتباه کردیم؟ نقاط ضعف و قوتمان کجا بود؟ و نیاز به بازنگری در کدام موارد مهم داریم؟
بدیهی است یک ارزیابی منصفانه باید نقاط قوت و ضعف را در کنار هم داشته باشد. در اینجا هم سعی کردیم شرط انصاف را رعایت کنیم.
یک کمیتۀ سازمانده و نه یک کمیتۀ آژیتاتور:
کمتر کسی است که موافق نباشد سازماندهی انقلابی و ساخت تشکیلاتش در شرایط استبدادی آن هم از جنسِ جمهوری اسلامی، «شکستن شاخ غول» است. این درحالیست که ما هنوز ادعای لمس این شاخ را هم نداریم. بزرگترین چالش و نقطۀ ضعف و بحران ما هنوز در این زمینه است. در حوزۀ سازماندهی که بنا به ماهیت مخفی است، البته دستمان برای ارائه توضیحات واضح از تجارب دوساله باز نیست. با اینحال سازماندهی برای ما در دو سطح معنا داشته است: دخالتگری در جنبشهای اجتماعی برای جا انداختن خطوط و شعار و تاکتیک و مطالبات ضدسرمایهداری و ثانیاً سازماندهی درونی (هستهسازی و رشد کیفی و کمی اعضا).
واضح است که پیششرط هر نوع دخالتگری، داشتنِ تحلیل مشخص از شرایط مشخص است. در جامعهای که مردمش صبح را با جهش قیمت پیاز میگذرانند و ظهر را با اخبار دستگیری و شبشان را با کابوس جنگ، مهلکترین کار برای یک گروه انقلابی آنست که یا به ورطۀ کلیگوییهایی برای تمام فصول بیافتد که هیچ تناسبی با دغدغه روزمره جامعه ندارد یا از آنسو به ورطۀ ژورنالیسمِ صرف و انعکاس اخبار روزمره (به بهانۀ افشاگری).
هدف کمیته اجتناب از هر دوی این عوارض بوده. درحالیکه اولی به حرّافی رو به خود و درون خود منجر میشود، دومی کارش فلج کردن ذهن مخاطب با بمباران اطلاعاتی و خبری است بدون آنکه به او بگوید با این حجم اطلاعات و اخبار چه باید بکند.
ما نه راویان فلاکت هستیم و نه مداحان انقلاب. نه دانشمندان مارکسشناس هستیم و نه ژورنالیست. با این حال «تحلیل مشخص از شرایط مشخص» نه بدون «دستگاه نظری» و «درسگیری از تجارب تاریخی» ممکن است و نه بدون واکاوی «دادهها و تحولات جدید». کلیگویی یا تکرار طوطیوار تاکتیکهای ازپیشتعیینشده که مابهازای آنها در عمل روز محک نخورده باشد، به درد هیچ سازمانده و جنبشی نمیخورد. پس هدف از ابتدا پرداختن به مسائل گرهگاهی جنبش و سازماندهانش به نحوی بوده که بتواند جنبۀ انتقالی را به مبارزات روز اعتراضی تزریق کند. در این مسیر نمیتوان کتمان کرد که کاستیهای زیادتر و دستاوردهای کمتری داشتهایم:
- اولویت به مسائل سازماندهی بعضاً ناخواسته و بهخاطر برنامهریزیهای مکانیکی یا حجم بالای خُردهکاری یا مشکلات تکنیکی یا تحولات ناگهانی دچار افت و خیزهای زیادی شد.
- گاه به دلیل فشار کارها بعضاً در قبال تماسهای غیرکارگری خود دچار کمکاری شدیم. البته این کمکاری هرگز متوجه تماسهای کارگری نبوده و رفع نیازهای آنان همیشه در اولویت قرار داشته.
- در دفاع از زندانیان سیاسی (کارزار «خیابان تریبون زندانی سیاسی») نه فرقهگرایانه عمل کردیم و نه تماماً بدون معیار و محک؛ با اینحال این نقد را وارد میدانیم که گاهی بیش از حد لازم بر نام و چهرۀ زندانیان -بهجای محتوای پیام و فعالیت آنها- مانور داده شد که در تضاد با اهداف این کارزار بوده است.
- برخلاف بسیاری از سازمانهای سیاسی که عادت دارند با چسب رفاقت و عاطفه و قربان صدقه، اعضا را کنار هم نگه دارند یا سعی میکنند با این فنون افراد را اصطلاحاً «جذب» کنند، خوشحالیم که آگاهانه هرگز تن به این سنن و روابط حتی در قبال سازماندهان کارگری ندادیم؛ چه در روابط بیرونی و چه درونی. این موضوع تبعات خود را هم داشته است. از یکسو پشت پا زدن به این فرهنگ تملق و محفلگرایی باعث شده که روال اعتماد کارگرانِ سازمانده به ما، بجای یک «میانبر سریع» یک پروسۀ زمانمند و از روی شناخت و آگاهی خودشان باشد و بالطبع مستحکمتر و خوشبختانه سالمترین افراد و انگیزهها را به کمیته نزدیک کند؛ اما از سوی دیگر متأسفانه در مواردی در این رویه افراطهایی صورت گرفته و ظرافتهای روابط انسانی مغفول مانده که جای بازنگری دارد.
- علاوه بر موارد بالا «فیلترهای» دیگری هم بر سردر کمیته تعبیه شدهاند که گرچه مانع بزرگی برای رشد کمّی کمیته ایجاد کرده، اما از آنسو در تبدیلش به یک گروه منسجم و حرفهای هم کمک کردهاند. از آنجاییکه از تبعات محفلگرایی و جمعکردنِ سیاهی لشکر و رشد بادکنکی درون یک تشکیلات آنست که با هر تغییر و تحول سیاسی، زیگزاگهای درون چنین جریانی اوج میگیرد، هرکسی ساز خودش را میزند و با کوچکترین بروز اختلافی محفل از هم میپاشد؛ خوشبختانه و آگاهانه بهخاطر سیاستهای ضدمحفلی تا این لحظه از گزند آلودگیهای این چنینی مصون ماندهایم.
- یکی از مصادیق بند پیش آنست که کمیته در صرف وقت و انرژی برای تماسهای کارگری گشادهرو و صبور و دست و دلبازانه برخورد کرده و نسبت به «روشنفکرانِ» آلوده به فرهنگ خردهبورژوایی که عموماً هم کمتر تعهد عملی نشان میدهند بستهتر عمل کرده. این به خاطر اهمیت ترکیب طبقاتی کمیته و اهداف آنست. مثنوی ۷۰ من کاغذ داریم برای نقل روایاتی از لشکر روشنفکران مأیوسی که هر بار در سالهای دور آمدهاند و با گرفتن وقت و انرژی تشکیلات، یا پروندۀ پناهندگی گرفتند و رفتند یا دلزده از کار اجتماعی و سیاسی به زندگی شخصی خزیدند. این باعث شده تا وقتی فیالمثل یک چهرۀ علنی بهاصطلاح «فعال مدنی» و امثالهم اعلام علاقمندی به همکاری با کمیته میکند، برخلاف رویۀ جاری در جریانات چپ برایش فرش قرمز پهن نکنیم و پروسۀ محک زدن این دسته از افراد را اتفاقاً طولانیتر و کندتر کنیم. اهمیت این موضوع را کسانی که سالها در اصطکاک با مسائل سازماندهی بودهاند میدانند. جالب است چندی پیش جریانی که شهره به عدم انضباط سیاسی است ما را «دستۀ دربسته» توصیف کرد، اما متوجه نبود که با این صفت نقطۀ قوت ما را برجسته کرده و نه ضعف ما را! قطعاً «دربسته» هستیم، منتها به روی عناصر تفننجو و خودنما و غیرسیاسی.
- این انسجام درونی کمک کرده که علیرغم تکثر نظرات خوشبختانه در مسائل اصولی، تشکیلات تاکنون یکپارچه باشد و جایی که نیاز بوده خلاف جریان شنا کند، اعضا پا به پای دفاع از این مواضع آمدهاند و مرعوب جوّ حاکم نشدهاند.
- درست است که یک گروه پیشتاز تا اطلاع ثانوی و تا پیش از انقلاب همیشه در اقلیت است، اما این به معنای عزلتطلبی یک گروه نیست. پس از هر دوره باید به حق پرسیده شود که چند کادر ساخته شدهاند یا در پروسۀ ساخت هستند؟ پیوند با کارگران پیشرو چقدر مستحکم و کیفی بوده؟ در کدام بخشهای جنبش دخالت مؤثر با کارنامۀ قابل قبول صورت گرفته است؟
- اگر یک گروه پیشتاز کوچک نتواند پا به پای با رشد کیفیِ فعالیتهای بیرونی و دایرۀ مخاطبانش به رشد کمّی هم دست یابد، این موضوع به بزرگترین ضعف و پاشنۀ آشیل او بدل میشود و خود این ضعف میتواند منجر به صدور انواع و اقسام عوارض محفلگرایی و غیرخودیستیزی و فرقهگرایی شود.
- به این اعتبار گرچه کمیته، مجدانه و با انضباط با هر نوع فرهنگ محفلی سر ستیز و جنگ داشته و آن را از تشکیلات لایروبی کرده، اما به لحاظ عینی (یعنی کمّی و کیفی) هنوز از سطح یک محفل سیاسی فراتر نرفته و این یعنی متأسفانه با اهداف تعیینشدهاش هنوز فاصلۀ بسیار زیادی دارد.
- با اینحال پروسۀ دو سال و نیمۀ اخیر هر روزش برای ما کلاس درس بودهاست. گرانترین درسهای این بازۀ زمانی که جا دارد اینجا ثبتشان کنیم اینها بودهاند:
- یاد گرفتیم میزان ادعایمان و انتظارمان از دیگران، باید متناسب با عملکرد و سهم و نقش و کارنامۀ خودمان باشد؛ و فرق هست میان رویکردی که آگاهانه یا غیرآگاهانه قصد کوبیدن دیگری و خودنمایی و آتو گرفتن دارد و اصولاً هویتش را در نفی دیگری میجوید با رویکردی که به قصد اقناع و تأثیرگذاری و تقویت جنبههای مثبتِ دیگری دخالت انتقادی میکند.
- یاد گرفتیم که فقط کسی که حرکت میکند پایش به سنگ میخورد؛ در مواردی متأسفانه دقت را فدای سرعتعمل کردیم که به خطاهای فاحش منجر شد و درسهای سنگینی به همهمان داد. هرچند بروز خطا اجتنابناپذیر است اما مهم درسگیری از آن و جبران عملی و تلاش برای عدم تکرارش است.
- در آغاز به کار کمیته، در تنظیم نوع دخالتها دچار خامیها و سهلانگاریها و ماجراجوییهایی شده بودیم که بعدها تک تکشان را بیرحمانه به زیر ذرهبین نقد کشیدیم و محاکمه کردیم.
- آموختیم که ضمن حفظ استقلال و انتقادها و اختلافات، برای تقویت جبهۀ عمومی ضدسرمایهداری، نباید از همکاری و اتحادعمل موردی غافل بود. خصوصاً در عمل به ما اثبات شد که افراد و جریانهایی در طیف چپ با سبک کار و برنامۀ متفاوت، به مراتب اهلعملتر، مبارزتر و مفیدتر و صادقتر از مدعیان پرحرف ولی نزدیک به برنامهمان بودند.
- دیدهایم که چگونه نادیده انگاشتن تجارب وسیع دیگران و خودمحوری، سم مهلکی است که هر جریانی را از پویایی میاندازد و به پیلۀ خود میکشاند و نابود میکند.
- بسیار دردناک است که بارها و بارها به چشم دیدیم دیوار بلندی از ترس و بیاعتمادی از سوی کارگران علیه جریانات سیاسی کشیده شده که مهمترینش ترس از «مصادره» شدن است. این یعنی که یک جریان انقلابی برای تخریب این دیوار باید تا میتواند از منیّت و اسم و رسمش صرفنظر کند و پشت پرده در رکاب کارگران و نیازهای مبارزهشان باشد و نه برعکس آنان را به ویترینی برای کاسبی تشکیلاتش بدل کند.
- به عنوان یک ارگان سیاسی یاد گرفتیم که در سختترین لحظات پرستیژ و شخصیت سیاسی خود را در ارتباطهای بیرونیمان حفظ کنیم و برخوردی نکنیم که شأن سوسیالیسم انقلابی را پایین بیاورد و نه فقط ما، که کل جنبش سوسیالیستی را سبک و سرافکنده بکند. به همین دلیل اصطلاحاً سرمان را پایین انداختیم و تا حد ممکن از درگیریهای مبتذل و حاشیهایِ مرسوم اپوزیسیون چپ و چشم و همچشمیها و تسویهحسابهای شخصی و باندی دوری کردیم.
ما خود زخمخوردۀ این سنن هستیم و شکستن این چرخه را از وظایف انقلابی خودمان میدانیم.
اگر هم تا امروز کلمهای نگفتیم که چطور سه گروه سیاسی مختلف اپوزیسیون چپ –هر سه از حاشیۀ امن اروپا- در مقاطعی علیه این کمیته کارزار افترا و سمپاشی و فعالیت امنیتی به راه انداختند و از «کمیتۀ مرکزی» حزب یکیشان فرمان صادر شد که مبارزه با ما -با «ما» و نه با «ج.ا»!- از «نان شب هم واجبتر» است، به چند دلیل بوده: اول آنکه دستگاه اطلاعاتی ج.ا، حسرت انتفاع از گرد و خاک چنین حاشیهسازیهایی را با خود به گور ببرد؛ دوم آنکه عقربهسنجِ کمیته بنا به ماهیت بر روی جنبش زندۀ داخل کشور و مبارزاتش تنظیم است که هیچ ربطی به این دعواها ندارد؛ سوم هوشمندی نسل جدیدی که زیر دست جمهوری اسلامی بار آمده و چون مشامش به کثافتهای این سیستم حساس است، جنسِ مشابهِ آن را خوب میشناسد و چهارم، اینکه با کثافت نمیتوان به جنگِ کثافت رفت؛ همانطور که با همان ابزارها و منش ج.ا نمیتوان به جنگ ج.ا رفت!
در آخر آنکه کمیته مایل است تشکر کند از تمام آنهایی که متواضعانه و رفیقانه نقدهایشان را به گوش ما رساندند، تریبونشان را در اختیار ما قرار دادند، رفقایی که با صبوری کاستیها و بدقولیها و وظایف انجامنداده را گوشزد و تحمل کردند، بعضاً مشارکت مالی کردند و از همه مهمتر از مبارزان بیادعایی که کمیته را با تزریق تجارب مبارزاتیشان ارتقا دادند.
کمیته عمل سازمانده کارگری – ۶ فرورودین ۹۹